maktabhajghasem

مکتب حاج قاسم

maktabhajghasem

مکتب حاج قاسم

maktabhajghasem

کانون فرهنگی مکتب حاج قاسم (جهرم)

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۵۰ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دریافت
حجم: 106 کیلوبایت
 

 

پیام سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی در پی شهادت، سردار شهید خلیل مطهر نیا، قائم مقام لشکر 33 المهدی(عج) در کربلای 5 ... خلیل را می توانستم در گودال های آتش خوب به تماشا بنشینم. او قطعاً در شهرهای استان فارس و علی الخصوص جهرم قابل شناسایی نیست، در پادگان امام خمینی(ره) هم همین طور، فقط در گودال آتش قابل شناسایی بود. حب خلیل به خدا، دینداریش و علاقه او به امام در آنجا خوب ظهور می کرد و این روز های آخر من فکر می کردم به واسطه دعا هایش خداوند او را پذیرفت....

  • mojtaba sabetahd
  • ۰
  • ۰

روز غزه

روز غزه مانند روز جهانی قدس فرصتی است که فریاد مظلومیت و حق طلبی مردم مظلومش به گوش جهانیان برسد، بخاطر سرپوش گذاشتن رسانه‌های غربی بر جنایات رژیم صهیونیستی و از طرفی بخاطر حماسه آفرینی مردم مظلوم غزه در دفاع از سرزمینشان 29 دی ماه با نام روز ملی غزه نامگذاری شده است.
 
 
  • mojtaba sabetahd
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

 

امروز 30 دی ماه 1399 سالروز شهادت فرمانده رشید و قهرمان لشکر 33 المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) درسال 1365 میباشد . پایگاه مقاومت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی شهادت این اسوه تقوا و رشادت همرزم شهید سلیمانی به همه همرزمان عزیزش تبریک و تهنیت عرض می نمائیم .

 

شهید خلیل مطهرنیا در 15 فروردین 1338 دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم گذراند در سال 58 ازدوج کرد که ثمره آن 2 فرزند بود. وی سرانجام در 30 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 در شلمچه به فیض شهادت نائل آمد.

 

پایگاه مقاومت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی

 

  • mojtaba sabetahd
  • ۰
  • ۰

  • mojtaba sabetahd
  • ۰
  • ۰

با تشدید حملات هوایی اسرائیل به مواضع نیروهای مقاومت در سوریه، سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجۀ روسیه، روز دوشنبه هجدهم ژانویه (29 دی) از اسرائیل خواست که اطلاعات خود را دربارۀ تهدیدهای امنیتی علیه اسرائیل در خاک سوریه، در اختیار مسکو قرار دهد.

 

  • mojtaba sabetahd
  • ۰
  • ۰
  • mojtaba sabetahd
  • ۰
  • ۰

خاطرات جنگ

🍂

🔻 #معجزه_انقلاب 6⃣

 

  خاطرات مهدی طحانیان

 

    دستپاچه بودم. عراقی ها نزدیک و نزدیک تر می شدند. اسیر شدن خودم را بعد از این همه تلاش به چشم می‌دیدم. 

یکدفعه آن جوان که از تکاورهای لشکر ۲۱ حمزه بود، گفت: «بخوابانشان روی زمین و دهان هاشان را با چفیه ببند!»

به سرعت چفیه ام را در آوردم. می دانستم به وضعیت نشسته عادت کرده اند و با تکان دادنشان زجر زیادتری خواهند کشید چاره ای نداشتم. این طور نشسته هر لحظه ممکن بود به سرشان تیر بخورد. هر دو را روی زمین خواباندم و دو سر چفیه را کردم توی دهانشان و با کف دستم محکم نگه داشتم. این دو زیر دستم هی تقلا می کردند. از ترس اینکه عراقی ها نیایند این سمت به چیزی فکر نمی کردم جز اینکه صدایی از طرف ما به گوششان نرسد. صدای تیر لاینقطع می آمد. اما یک دفعه قطع شد. سرک کشیدم دیدم عراقی ها دارند به سمت خاکریز خودشان می روند. از خوشحالی نفس عمیقی کشیدم. یکدفعه به خودم آمدم. گفتم نکند این دو مجروح شهید بشوند. هر چند جلو بینی هایشان باز بود.

زود چفیه را از دهانشان کشیدم بیرون. احساس کردم مشکل حل شد. عراقی ها سمت ما نیامدند و رفتند. همین که چفیه را برداشتم یکی از دو نفر آهی بلند از ته دل کشید که تا آن لحظه ناله به این بلندی از او نشنیدم.

تا صدای ناله اش در آمد، دیدم تیر است که به طرف ما شلیک می شود. خاک دوروبرم زیر و رو می شد. داشتم خودم را برای آبکش شدن آماده می کردم و اشهد بر زبانم جاری بود. طولی نکشید که عراقی ها رسیدند بالای سرمان. وقتی سرم را بالا آوردم یکدفعه دیدم صد تا عراقی دور گودال به ما زل زده اند. صورت‌های سیاه و سبیل های پت و پهنی داشتند. لباس های سبز تیره تنشان بود. فقط فرمانده آنها لباسش پلنگی بود و یک کلاه سبز یا مشکی به سر داشت. عراقی ها را نگاه می کردم و احساس می کردم چیزی که این همه از آن فرار می کردم اتفاق افتاده است؛ اسارت.

 

 عراقی ها کاری نمی کردند و فقط به من زل زده بودند. شاید از کوچکی من خشکشان زده بود. یک دفعه یکی شان با صدای بلند گفت: «یاالله گوم!» (یالله بلند شو) یکی دیگرشان بلند گفت: «یا الله لم نفسک!» (..خودتان را تسلیم کنید) دیگری می گفت: «ارفع ایک!» (دستها بالا)من هم که چیزی از این حرفها نمی فهمیدم مانده بودم چه کار کنم؟ یکیشان با اشاره دست گفت بلند شو. وقتی بلند شدم یکی از عراقی ها که قد بلند و صورتی سیه چرده داشت روبه رویم ایستاد. تیربار گرینفش را به سمتم گرفت و آنقدر نزدیک آمد که سر آن روی سینه ام قرار گرفت. لحظه های بین مرگ و زندگی بود.

 

فرمانده داشت مرتب با کلت به سر شهدای ما شلیک می کرد. موهای جوگندمی اش تا روی شانه ها بلند بود. دو تا کلت از دو طرف کمرش آویزان بود. یک جفت پوتین چرمی به پا داشت که هیچ شباهتی به پوتین های ارتشی نداشت. پوتین ها تا زیر زانوهایش می رسید. از بس پیکر شهدای ما را با پا جابه جا کرده بود از خون بچه های ما رنگین بود. در آن لحظه که آمد بالای سر من و آن سه مجروح نیمه جان ایستاد، اولین تصویری که بر ذهنم آمد شمر بود. چشم هایش مثل کاسه خون بود. در حالی که مرا در کنار خودش نگه داشته بود رفت سراغ مجروح‌ها. آن دو نفر را که با آن وضعیت دید به سربازها گفت: «یالا ارمی ارمی.» (زود باشید؛ تیراندازی کنید) سربازها خشاب هایشان را روی آن دو مجروح خالی کردند. بعد فرمانده رفت بالای سر آن تکاور. به سربازها گفت: «بلندش کنید!» سربازها او را بلند کردند. با اشاره فرمانده تکاور را انداختند روی شانه های من. تکاور هیکل درشتی داشت ولی من کوچک بودم. کمرم کاملا دولا شد. بعد هم گفت حرکت کنیم. با پشت خمیده حرکت کردم. 

 

 

ادامه در قسمت بعد......

 

پایگاه مقاومت سرداد شهید حاج قاسم سلیمانی

  • mojtaba sabetahd
  • ۰
  • ۰

خاطرات جنگ

🍂

🔻 #معجزه_انقلاب 5⃣

 

خاطرات مهدی طحانیان 

 

    برخاستم. مسیر حرکتم در امتداد خط عملیات دیشب بود. دیدن شهدا و مجروحان دیشب و صحنه هایی که مدام تکرار می شد ناراحتم می کرد. گلوله های توپ و خمپاره به بدنهای شهدا می خورد و آنها را تکه تکه می کرد. موج انفجار جسدها را به هوا پرت می کرد و بر زمین می کوبید. دهان و چشم هایشان پر از خاک می شد. انگار سال‌هاست با خاک عجین شده اند.

 

نزدیکی غروب بود. رسیده بودم به خط آتش اصلی عراقی ها. هر چه نگاه می کردم نمی توانستم انتهای دشت را ببینم. حالا آتش عراقی‌ها به کنار، از سمت خودمان هم آتش تهیه شروع شده بود. از هر دو طرف گلوله می ریخت روی سرم و گیر کرده بودم این وسط. نیروهای خودی حدس زده بودند عده ای از عقب نشینی شب قبل جا مانده اند و احتمالا این وسط گیر افتاده اند. مطمئن بودم شب حمله می کنند. باید خودم را به جان پناهی می رساندم و منتظر می ماندم. چون غروب نزدیک بود، عراقی ها داشتند آماده پاکسازی می شدند. آنها مطمئن بودند با این حجم آتشی که روی سر ما ریخته اند کسی زنده نمانده یا اگر مانده یارای مقاومت ندارد.

 

..آنقدر شدت انفجارها روی گوشم تأثیر گذاشته بود که خیلی از صداهای اطراف را نمی شنیدم، فقط صداهای نزدیک و مهیب یکدفعه توجهم را جلب می کرد که سریع خودم را می انداختم زمین. از جاده خیلی دور شده بودم ولی ستون تانک ها از سمت چپم و خاکریز عراقی ها در سمت راستم انگار تمامی نداشت. حدس زدم عراقی ها برای پاکسازی و زدن تیر خلاص به مجروحان، می آیند؛ باید جان پناهی پیدا می کردم. دشت صاف بود. به زحمت از دور جایی شبیه گودال به چشمم خورد. به نظرم رسید برای پناه گرفتن مناسب است. خودم را رساندم آنجا. از دیدن بتن ستون مانندی به ارتفاع نیم متر تعجب کردم. وارد گودی که شدم، دیدم سه مجروح روی زمین افتاده‌اند. وضع‌شان وخیم بود. یکی که

جوان نوزده بیست ساله ای بود، دست راستش از بیخ تا نزدیک گردن به اضافه قسمتی از سینه و کمرش به سمت پایین جدا و سیاه شده بود. محل بافت های جداشده هنوز خونریزی داشت. خون‌ها روی هم دلمه بسته و زیر نور آفتاب سیاه شده بودند. با دیدنش در این وضعیت غصه ام گرفت.

نفر دوم که کنار این جوان بود، قفسه سینه اش سوراخ سوراخ بود. انگار رگبار خورده بود. سوراخ‌های عمیقی در سینه اش بود که با هر ضربان قلبش از این سوراخ‌ها خون بیرون می زد. خونها هم روی هم لخته شده و مثل قندیل از سوراخ‌های گلوله آویزان بود و تا روی زمین امتداد داشت. روی زمین نشسته بود و کمی به جلو خم شده بود و به این صحنه نگاه می کرد.

نفر سوم که از تکاوران لشکر ۲۱ حمزه بود، بلند قد و درشت هیکل و خیلی ورزیده بود. گلوله های زیادی به جفت پاهایش خورده بود. از شدت خونریزی آنقدر خون در شلوارش لخته و انباشته شده بود که انگار شلوارش را باد کرده اند.

 

ادامه در قسمت بعد....

 

پایگاه مقاومت سرداد شهید حاج قاسم سلیمانی

  • mojtaba sabetahd
  • ۰
  • ۰

قماربازی عادل بن سالم الکلبانی

یکی از نکات جالب این بازی ها شرکت عادل بن سالم بن سعید الکلبانی از مبلغان سعودی و امام جماعت نمازهای تراویح مسجد الحرام در این مسابقات بود.

عادل بن سالم بن سعید الکلبانی از مبلغان سعودی و امام جماعت نمازهای تراویح مسجد الحرام ( از سال 1387) در این مسابقات حضور یافت و مشارکت کرد که انتقاد فعالان شبکه‌های اجتماعی را در پی داشت.

گفته می‌شود برگزاری مسابقات سراسری قطعه بازی در قالب چشم انداز 2030 عربستان سعودی صورت می‌گیرد که طی ما‌های گذشته از سوی محمد بن سلمان، ولی‌عهد این کشور با هدف ایجاد فضای باز اجتماعی و فرهنگی و اصلاحات اجتماعی در عربستان و کاهش وابستگی این کشور به نفت روی نمایی شد.

با این حال اعلام برگزاری این مسابقات و حمایت برخی از مفتی‌های عربستان سعودی از مسابقات ورق بازی و حضور آن‌ها در مراسم افتتاح واکنش و انتقاد فعالان و کابران فضای مجازی را به همراه داشته است.

  • mojtaba sabetahd
  • ۰
  • ۰

رئیس جمهور آمریکا قصد دارد در آخرین روز ریاست‌جمهوری خود "کیف هسته ای" را از واشنگتن دی سی خارج کند.

به گزارش ا

  • mojtaba sabetahd